جدول جو
جدول جو

معنی زرین هما - جستجوی لغت در جدول جو

زرین هما(زَرْ ری هَُ)
آفتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). زرین همای:
زرین همای چتر سفید است بال تو
بی بال چون حواصل گرگین چه مانده ای.
خاقانی (از آنندراج).
رجوع به زرین و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرین همای
تصویر زرین همای
(دخترانه)
همای زرین، آفتاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرین هور
تصویر زرین هور
(دخترانه)
خورشید طلایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرین مهر
تصویر زرین مهر
(دخترانه)
خورشید طلایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرین فام
تصویر زرین فام
زرگون مانند زر، به رنگ زر، طلایی، زرغون، زریون
فرهنگ فارسی عمید
(زَرْ ری کَ مَ)
کمر زرین. کمربند زرین. کمربندی ساخته از طلا:
بدو داد پرمایه زرین کمر
بهر مهره ای درنشانده، گهر.
فردوسی.
همه غرق در آهن و سیم و زر
نه یاقوت پیدا نه زرین کمر.
فردوسی.
، زرین کمر. مقامی، نظیر: زرین کلاه در میاه سپاهیان و دربار پادشاهان قدیم ایران:
نشست از بر تخت باتاج زر
برفتند گردان زرین کمر.
فردوسی.
خروشی برآمد هم آنگه ز در
که ای پهلوانان زرین کمر.
فردوسی.
به سام نریمان ستاره شمر
چنین گفت کای گرد زرین کمر.
فردوسی.
و قیماس و حاجبان و گروهی از زرین کمران و بوسعید جیمرتی راامیر بوالفضل بردار کرد بر قصر یعقوبی. (تاریخ سیستان). و بر اثر وی سرهنگان محمودی سه زرین کمر و هفت سیمین کمر با سازهای تمام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282).
ز خرخیز و از چاچ و از کاشغر
بسی پهلوان خواند زرین کمر.
نظامی.
، کنیزکان و غلامان مخصوص پادشاهان و امیران که دارای کمر زرین باشند:
صد از جعدمویان زرین کمر
صد اسب گرانمایه با ساز زر.
فردوسی.
هم از گوهر و تاج وهم تخت زر
هم از خوبرویان زرین کمر.
فردوسی.
نیا طوس را داد چندین گهر
چه اسب و پرستار زرین کمر.
فردوسی.
ده اسب آوریدش به زرین لگام
پریروی زرین کمر ده غلام.
فردوسی.
پادشاهی که به رومش در صاحب خبران
پیش او صف سماطین زده زرین کمران.
منوچهری.
غلامان زرین کمر گرد تخت
چو سیمین ستون گرد زرین درخت.
نظامی.
رجوع به زرین و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری کَ)
دهی از دهستان گیل خواران است که در بخش مرکزی شهرستان قائمشهر و ده هزارگزی شمال خاوری جویبار واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری قَ)
دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه و 22 هزارگزی شمال باختری ترکمان واقع است و 935 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری)
برنگ زر. طلائی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَرْری غِ)
پرده و پوشش زرین. پوشش زربفت.
- خسرو زرین غطا، کنایه از خورشید است:
خادم این جمع دان و آب ده دستشان
قبۀ ازرق شعار خسرو زرین غطا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 36)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری چُ)
دهی از دهستان ریمله است که در بخش حومه شهرستان خرم آباداست و 22 هزارگزی شمال باختری خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرین فام
تصویر زرین فام
برنگ زر طلایی
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع کجرستاق نوشهر، از توابع کج رستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی